#کی_روش
تاریخ انتشار: ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۹۶۰۸۹۸
اسکوچیچ هم رفت، در روزهایی که تابستان کم کم کوله بارش را جمع کرده و آماده است جای خود را به پاییز بدهد.
آن همه شایعه و حدس و گمانه زنی با خبر رسمی فدراسیون فوتبال شانزدهم مرداد ماه تمام شد و برنامه ای که از چند ماه پیش در نظر گرفته شده بود سرانجام به ثمر نشست و کارلوس بازگشت.
اسکوچیچ اما در تمام این مدت در سکوت خود را به دست موجی سپرد که جایگاهش را متزلزل کرد و دست آخر سبب برکناری اش شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مهم ترین واکنش او به این اخبار از اردیبهشت ماه تا شهریور سه یا چهار مصاحبه کوتاه بود و آخرین اقدامش هم پاک کردن اسم ایران از صفحه توضیحاتش در اینستاگرام.
از سوی دیگر اما کی روش خیلی زود به خبر آمدنش واکنش نشان داده بود.
حدود دو هفته پیش زمانی که مهدی تاج اعلام کرده بود اگر رئیس فدراسیون شوم به آوردن کی روش فکر می کنم، کارلوس تنها دقایقی پس از گفت و گوی او در اینستاگرم خود با انتشار عکسی از تیم ملی، به دعوت تاج پاسخ مثبت داد.
این سرمربی اما مخالفان چندان کمی هم ندارد.
سوای فوتبالی های کشورمان که امروز هر کدامشان بنابر مصالح فوتبال یا منافع شخصی جهتی گرفته اند و تشکیل تیم داده اند نظر مردم هم درباره بازگشت کارلوس یک دست نیست.
هرچند که اوضواع و احوال این روزها نفسی برای بحث و گفت و گو باقی نذاشته و خبری از شور و شوق و کری خوانی های همیشگی نیست، اما به هرحال تب و تاب جام جهانی و تحولات نیمکت سرمربیگری تیم ملی به قدری داغ بود که خود را به توییتر هم برساند و تلاش هایی را برای ترند کردن هشتگ های مرتبط با کی روش هدایت کند.
شاید جالب ترین نکته نظرات مردم نسبت به این اتفاق فاصله گرفتن از مرده باد زنده باد های معمول بود، فضای تبادل نظر به سمت و سوی واکنش های دقیق تری می رود که می توان گفت گام های اول را برای دوری از هیجان و جوزدگی برداشته است. نظراتی که بیش از گذشته آینده را پیش بینی می کند و دیگر با یک مصاحبه و بیانیه هویت را نباخته است. در این گزارش بخشی از واکنش های مردم را در فضای مجازی مرور می کنیم.
باشگاه خبرنگاران جوان ورزشی فوتبال و فوتسال
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: کی روش تیم ملی فوتبال ایران سرمربی تیم ملی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۶۰۸۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای جالب آمدن شهید محرابی به مدرسه پسرش/ واکنشهای متفاوت مردم در برخورد با همسر شهدا
به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، همسر شهدا در مسیر تاریخ به بلندای نامهایی، چون ربابه، نجمه خاتون، سبکیه، نرجس خاتون و ... است و همسران عظیم الشان ائمه اطهار.
مهمترین نوع ایثار گذشتن از آن چیزی که دوستش داری بخصوص اگر آن عشقت باشد... همسران شهدا عشقشان را، همدمشان را، پدر فزرندانشان را دادند، تا ما حال راحت زندگی نامه آنها بخوانیم... کتاب «روایت بیقراری» کتابی خوب از زبان یک همسر شهید مدافع حرم یعنی مرضیه بلدیه است که از زندگی خود با شهید مدافع حرم حسین محرابی گفته است.
حسین محرابی از آن شهدایی است که برای رفتن به سوریه و دفاع از حرم آل الله خودش را به آب و آتش زد و حتی خودش را به جای افغانی جا زد، لهجه تغییر داد، شناسنامه عوض کرد تا به میدان جنگ برود. مرضیه بلدیه در کتاب «روایت بی قراری» از خودش و شهید محرابی گفته و نتیجه کتاب خواندنی شده است که در مدت کوتاه چاپش تا کنون ۵ بار تجدید چاپ شده است. باید کتاب را بخوانید و بدانید تا زندگی کسی که آرزویش شهادت است چگونه است. اما برای اینکه بیشتر از این شهید بدانید با همسرش مرضیه بلدیه گپ و گفت کوتاهی داشتیم که در ادامه میخوانید:
خانم بلدیه! اگر برگردید به عقب اجازه میدید همسرتان به جنگ برود؟
بله. چون میدانستم راهی که میرود به این نقطه میرسد. سال آخری که حسین آقا بین ما بودند، مطمئن بودم، که دیگه حسین مال ما نیست، من فقط جسم حسین را داشتم و نظارت گر بی قراریهای و اضطرارش بودم. خودش میگفت مگر میشود خداوند یک نفر را عاشق دیدار خودش کند، بعد او را به این دیدار نرساند؟
فکر میکردید یک روز همسر شهید شوید؟
قبل از اعزامشان یک خواب از ایشان دیدم که دو نفری بالای یک کوه ایستاده بودیم، من داشتم میرفتم پایین، حسین آقا به من گفتند که همسر شهید! مواظب باش، من به او گفتم من را این طوری صدا نزن، بعد خندید و گفت باشد، مامان زینب! مواظب باش.
با دلتنگی خود و فرزندانتان برای پدرشان چه میکنید؟
دلتنگی از آن بخشهایی از زندگی است که هم دوستش دارم و خیلی اذیتم میکند، در یک زمانی زینب، بعد فاطمه، و حالا هم محمد مهیار خیلی دلتنگی میکنند، بیشتر وقتها در برابر صحبتهایشان و دلتنگی هایشان سکوت میکنم، ولی جدیداً به آنها میگویم بیایید و سه تایی با هم گریه کنیم خیلی جالب است بعد این گریهها سه تایی یک دفعه خندهمان میگیرد.
به نظر شما کتاب شهدا چگونه باید نوشته شود؟ شهدا را باید ستاره نشان بدهیم یا آدمهایی در دسترس که توانستند شهید بشوند؟
من با این که بخواهند شهدا را ستارههای دست نیافتنی نشان بدهند، مخالفم. آنها هم یک انسان بودند شبیه ما، ولی زرنگتر که متوجه شدن در بزنگاها چه طور عمل کنند
غالباً واکنش مردم وقتی میشنوندهمسرشهید هستید، چه هست؟
نگاههای مردم وقتی متوجه میشوند من همسر شهید هستم خیلی متفاوت است، بعضیها همان سوالهای تکراری را میپرسند، بعضیها التماس دعا دارند، بعضیها هم میگویند طفلک، چه طور شوهرت با سه تا بچه ولت کرد و رفت؟
با توجه به آیه قرآن که میفرماید: گمان نکنید شهدا مردهاند بلکه زنده هستند و نزد ما روزی میخورند، شهید محرابی در سختیهای زندگی، راهنماییتان میکند و به کمکتان میآید؟
من نمیتوانم بگوییم هر وقت خواستم شهید بودند و آمدند، ولی هر وقت که واقعاً به اضطرار رسیدم و ملتمسانه به ایشان گفتم خودت بیا و حل کن، آمدند و مشکلم حل شده است. مثلاً مهیار کلاس اول دبستان که بود، یک شب به من گفت مامان مگر نمیگویید شهدا زنده هستند؟ فقط یک بار به بابا بگویید بیاید مدرسه و من بابام را به بچهها نشان بدهم، بعد دوباره برگردد. من بعد از حرفهای مهیار خیلی خودم را کنترل کردم که جلوی او گریهام نگیرد، و به مهیار گفتم باشد من به بابا میگم ولی خودت هم حتماً به بابا بگو. بعد که محمد مهیار خوابید کلی گریه کردم و به شهید گفتم خودت کاری بکن. فردا صبح که بچه را رساندم مدرسه دیدم یک بنر بزرگ از پدرش در حیاط مدرسه زده بودند، مهیار یک راست دوید و رفت جلوی عکس بعد آمد پیش من و گفت مامان بابا حرف من را شنید و حالا من هم میتوانم بابام را به دوستهایم نشان بدهم
مطمئناً به راهی که همسرتان رفته معتقدید، آیا پسرتان را هم تشویق میکنید به این راه برود؟
شهید محرابی در فرازی از وصیتنامهشان خطاب به محمد مهیار گفتند: یک دست لباس و پوتین نظامی برای محمد مهیار خریدهام به محض این که لباسها کمی اندازه شد اسلحله مرا بردارد و بیاید و اعتقاد قلبی من این هست که آن چیزی که به انسان عزت و آبرو میدهد، جهاد در راه خدا هست
شهید شدن همسرتان سختتر بود برای شما یا اگر قرار بود خودتان بروید و شهید بشوید؟ اجر کدامش بیشتر است؟
شهید شدن همسرم برای من از شهید شدن خودم به مراتب بسیار سختتر بود، بعد از شهادت شهید، من بارها شهید شدم و دوباره زنده شدم.
در این مدت جایی بوده که خیلی دیگر خسته شده باشید از ادامه این راه؟
اگر کار برای خدا باشد، خستگی و افسرده کی معنا ندارد، من هرلحظه دارم با شهید زندگی میکنم، باور دارم به عند ربهم یرزقون بودنش، باور دارم به قولهایی که بهم داد. گذشته از اینها ما ابدیت را در پیش داریم، جایی که قرار هست انشاالله تا بی نهایت در جوار رحمت یزدان متنعم باشیم. دررسیدن به قله خستگی هست، چاله هست، دستانداز هست، مهم این است که ما درحال حرکت هستیم و ناامید نیستیم ما از چند تا ترقهبازی و دستانداز نمیترسیم و نمیهراسیم.
انتهای پیام/